زندگی نامه
در یکی از روستاهای مرکزی افغانستان به نام بهسود، در خانواده ای مذهبی و فرهنگی خداوند سبحان نعمت وجود را به من عنایت نمودند، با اینکه روستای مذکور با مرکز حکومت یعنی کابل فاصله چندانی نداشت، متاسفانه به دلیل تعصبات مذهبی و قومی و بی عدالتی و تبیعض و نژادگرائی، از ابتدائی ترین امکانات فرهنگی و درمانی و رفاهی و آموزشی محروم بودند و هستند، با این حال پدر بزرگم آخوند محمدنبی کلان یکی از علمای عامل خادم دین و جامعه بودند، با آن شرایط سخت و اختناق که حاکم بود، شاگردان زیادی در علوم اهل بیت از جلسات درس و بحث آن مرحوم بهره بردند. هم اکنون نیز مردم آن دیار از او به خوبی یاد می کنند.
پدرم حجة الاسلام و المسلمین شهید محمد ابراهیم محقق تنها فرزند آخوند کلان مانند والد مرحومش از مقام و منزلت علمی و عملی و اجتماعی قابل توجه برخوردار بودند. ایشان با موقعیت علمی که داشت در ضمن تعلیم و تربیت شاگردان، خطیب توانایی بودند و در حل و فصل دعاوی شرعی و حقوقی از مهارت بالایی برخوردار بودند، به دلیل اینکه حکومت طبق مذهب حنفی اداره می شد، مردم تشیع برای رفع مسائل شرعی و احوالات شخصیه به ایشان مراجعه می کردند، و نیز یکی از وکلای مراجع عظام از جمله حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت الله خوئی(ره) بودند، در سفری که به عتبات عالیات از جمله نجف اشرف داشتند خود شخصا با دست مبارک آن دو بزرگوار وکالت نامه دریافت نمودند. در جهاد مقدس علیه ارتش سرخ روسیه یکی از بنیانگذاران انقلاب بودند و از ابتدای جهاد تا هنگام شهادتش در جبهه بودند و سرانجام در پاییز 1363 به طور مشکوکی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
دروس ابتدائی را در مسجد محل نزد آخوند محلی و ادبیات عرب را در نزد والدم آموختم و برای ادامه تحصیل بار سفر به سوی حوزه علمیه کابل (جامعة الاسلام) بستم، با گذشت مدت کوتاهی متاسفانه در اثر اشغال افغانستان توسط شوروی و قیام مردم علیه اشغالگران و حکومت دست نشانده اش و جنگ سراسری و تعطیلی مکاتب دینی و پراکنده شدن علما و زندانی شدن آنها مانند سایر هموطنانم از ادامه تحصیل محروم ماندم.
پدرم تحت تعقیب حکومت کمونسیتی بودند و بنده که بیش از 15 سال نداشتم سرپرستی خانواده را به عهده گرفتم اما به دلیل آزار و اذیت ها و خطر دستگیری بنده به عنوان پسر بزرگ خانواده، مجبور به مهاجرت به جمهوری اسلامی ایران شدم، و پس از مهاجرت بنده پدرم که به دلیل تحت تعقیب بودن نمی تواند سرپرستی خانواده اش را به عهده بگیرد، مجبور شدند خانواده را همراه یکی از همرزمانش به جمهوری اسلامی ایران بفرستد. این مهاجرت در سال 1358 به جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاد و خودش همراه مجاهدین به فعالیت های چریکی و تبلیغی مشغول شدند. بنده پس از ورود به ایران مشغول به کار شدم تا بتوانم خرج زندگی خانواده پدرم را در عالم مهاجرت به عهده بگیرم، به دلیل پیشینه و تجربه ای که در جوشکاری داشتم توانستم از نظر اقتصادی وضعیت مناسبی را برای خانواده خودم و خانواده پدرم که تحت سرپرستی من بودند فراهم نمایم هرچند خودم در این مدت از ادامه تحصیل محروم شدم.
در سال 1367 به لطف الهی شرایطی فراهم شد که با تشویق دوستان پدرم و نامه ای از پدرم که بعد از شهادتش به دستم رسید که از ترک شدن تحصیلم نگران بودند و ... تصمیم گرفتم تا در سن سی سالگی به دنبال تحصیل علوم دینی بروم و راه پدر و پدربزرگم را ادامه دهم. هرچند که اکثریت اطرافیان مرا به استهزا گرفته و با شک و تردید به ادامه تحصیل من می نگریستند لکن با علاقه ای که داشتم خیلی زود به لطف الهی موانع و مشکلات متعددی را طی نمودم و افتخار طلبه بودن را در حوزه علمیه قم کسب نمودم و در همان سال در روز عید غدیر به دست مبارک ولی امر مسلمین حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله) در تهران ملبس به لباس مقدس روحانیت شدم. طبق برنامه حوزه و مرکز جهانی دروس اصلی و جنبی حوزه را با علاقه و جدیت و نزد استادان اصلی و معروف حوزه از جمله شفیعی دارابی، سیدحسینی میانجی، وجدانی فخر، محمدی خراسانی، اعتمادی، حسینی بوشهری، سیداحمد خاتمی، آیت الله سبحانی، مکارم شیرازی و محقق کابلی و ...(زیدعزهم) استفاده نمودم. و دوره چهار ساله مهارتهای تبلیغی(طرح هجرت) دفتر تبلیغات را با موضوعات مختلف و متعددی که داشت مانند جامعه شناسی- روان شناسی- مشاوره، ارتباطات، تربیتی، تاریخ، ادیان و ... را شرکت نمودم. دوره ویژه قضات افغانستان که از سوی مرکز جهانی برگزار شد نیز شرکت نموده و در رشته حقوق در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شدم. در تمام این مدت از درس تفسیر استاد فرزانه حضرت آیت الله جوادی آملی (زید عزه) و سید احمد خاتمی بهره های فراوان بردم. دیپلمم را از مدرسه بزرگسالان ابن سینا دریافت نمودم. والسلام- ومن الله التوفیق